در دفتر ایام هیچ فصلی اینچنین تلخ نگاشته نشده بود که سایه نومیدی بر درخشش رحمتش غالب شود و دلسری جای به انگیزشی بی پایان دهد. در دفتر ایام جنون زیاد شد و مجنون کم. غش زیاد شد و مدهوشی کم. ضربت یکی پس از دیگری آمد و پیامی از دوست نرسید. هر دم امید به ان مع العسر بستم و هر لحظه در آبستی نطفه امید را خفه دیدم. فصل من آنقدر سیاه شد که جوهرش فصل های خوب زندگی را سیاه کرد و خطوطش اوراق زندگیم را پاره پاره.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت